مرغِ سحر منیر طه
مرغِ سحر منیر طه
تا به کِی مرغِ سحر ناله سر کند
داغِ تو داغِ مرا تازه تر کند
تا به کِی سوزِ آه سینه سوزِ ما
سینه را سوزد و زیر و زبر کند
-----
هر زمانی که سری بر دار است
مرغِ پرکنده بورسِ بازار است
میفروشَندَش با تنبک و دف
میخرندَش به شور و شوق و شعف
ما به جان آمده از ناله و آه
تا پسِ گردنمان رفته کلاه
وقتِ آن است که مَن مَن نکنیم
پای در کفشِ تهمتن نکنیم
همصدا با صدایِ آزادی
همقدم رو به سوی آبادی
قفلِ هر بند و هر قفس شکنیم
مشت بر دامِ ظالمانه زنیم
تا که پر گیرد و رها گردد
رهنمای من و تو ما گردد
ور نه خونخواره باز برخیزد
خون ز منقارِ مرغکان ریزد
ونکوورـ بریتیش کلومبیا ژانویه
اشتراک در شبکه های اجتماعی